سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حلالم کن

جمعه 87 خرداد 31 ساعت 12:29 عصر

چقدر خوبه آدم بی حساب باشه با همه..همینجور که مامان داشت تو آشپزخونه غذا می پخت هم زمان چایی برام آورد که من به کار خودم به رسم و...به این جمله فکر کردم بعد اومدم و به خودم گفتم بیام ازکوه معلومات خودم استفاده کنم حتما بالاخره میشه تخمین زد .ما که فیزیکی هستیم از دید ما مسائل همگی با تبدیل شدن به فرمولهای ریاضی و..قابل حل هستن...بنابراین با احترام و پوزش از همه مادر ها و مامان گل خودم چون دوست داریم حاب کتابامون همیشه روشن باشه ها!!(از قدیم گفتن حساب حساب..مامان هم جای خود..):  حقوق روزانه کارگری که خونه رو تمیز می کنه و ظرف ها رو می شویه×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق روزانه پرستار کودک×تعداد روزها از زمان تولد تا 7سالگی+حقوق روازنه یه معلم سرخونه×تعداد روزها از کلاس اول تا حداقل پنجم ابتدایی+حداقل حقوق آشپز رستوران×تعداد روزها از زمان تولد تا زمان ازدواج+حداقل حقوق حسابدار /مدیر مالی و مسئول خرید یه شرکت که خیلی هم باید مسئولیت پذیر باشهو با حساب کتاب×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق یه مئول دلسوز بهداشت و... ×تعداد روزها از زمان تولد تاازدواج+حداقل حقوق مدیر امور تربیتی یا معلم پرورشی×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق یه خدمتکار آماده پذیرایی از مهمانهای شما×تعداد روزها از زمانی که دوست و آشنا حالیمون شد تا ازدواج+حداقل حقوق یه پرستار تمام وقت×به تعداد تمام روزهاو شبهایی که تب کردی  مریض شدی و حتی یه اخ گفتی از کودکی تا ازدواج+حداقل حقوق یه مشاور و روانشناس زبده ×تعداد بارهایی که حرف تو دلت نشست و گوش شنوایی بهتر از اون نبود از زمانی که حرف تو دلت نشست تا ادواج+حداقل 4لیوان شیر ×تعداد روزهای که شیر خوردید +مدت زمان حمل و نگهداری یه بار حداقل 1 کیلیویی +.....=  ؟
..اگه ضعیف ترین افراد رو هم تو این حرفه ها انتخاب کنیم باز باید حداقل حقوقی پرداخت بشه...بر عشق ومحبت مادر که نمی شود قیمت گذاشت ولی از همه که بگذریم باور دارم که من یکی حسابم حسابی بالا زده . اینو شاید واسه خودم نوشته باشم که همیشه حالیم باشه یه ذره حتی یه ذره از محبتاش رو نتونسته و نمی تونم جبران کنم فقط می تونم بگم   مادر بهشت خداوند حقیقتا حق شماست.
خانه روح انگیز است  /خانه مادرم از عشق و صفا لبریز است /یه طرف سفره ای از عاطفه ها پهن شده /مادرم هفت سینی چیده از خوبی ها /ساختن ..سوختن ..ادگی و..سایه عشق..سوسن و سنبل و یه سینه پر از سبزی ها..در کنار سفره هفت سینش هست یه تنگ بلور که پر از دریاهاست...


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


سفر آخرت یا..؟

جمعه 87 خرداد 17 ساعت 2:57 عصر

وسایل مورد نیاز :
1ــ دو متر پارچه سفید
2ــ دعای والدین و مومنین3ــ اعمال صالح  4ـ نماز اول وقت5ــ انجام واجبات و تر ک محرمات   6-
اعتقاد به ولایت ائمه اطهار 7ـــ امر به معروف و نهی از منکر   8ـ تقوا و ایمان 
توجـــــه توجـــــه توجـــــه توجـــــه توجـــــه توجــــه
1ــ خواهشمند است جهت رفاه حال ، خمس و زکات را قبل از حرکت پرداخت نمایید
./2ــ از آوردن ثروت ، مقام ، مال ، منزل ، اولاد به همراه خود خودداری نمایید
.
3ــ قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گل های سنگین ،تهیه سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز از برگزاری مراسم های پر خرج خودداری نمایند ، که فایده ای برای شما ندارد4ــ جهت حفظ بنیان خانواده از نزاع های کودکانه و غافلا نه ، قبل از حرکت اموال مشروع خود را  پس از خیرات و مبرات توسط خودتان بین فرزندان تقسیم و مشخص نمایید
.5ــ از آوردن بارهای اضافی از قبیل حق الله ،حق الناس ، غیبت ، تهمت ، دروغ ، تمامی
معصیت های صغیره و کبیره خودداری فرمایید .
از درگاه حضرت حق سفری آسوده برایتان آرزومندیم
سرپرست کاروان : حضرت عزرائیل (ع)
 
=============
به هر خانه ای نمی رفت مگر حلال و حرام زندگی آنها مطلع بود.یک شب به اصرار به خانه ای دعوت شد که نمی دانست حساب خمس و زکاتش را داده یا نه ؟وقتی برگشت دیدن حالش خوب نیست. تا دیر وقت در کوچه قدم میزد.پرسیدند چه شده گفت:"این غذایی که امشب خوردیم روجم را مشوش کرده خیلی در عذابم ..آن شب تا سحر در سجود بود و دعا می کرد.کنسروهای نیم خورده بچه ها را جمع کرد و شروع به خوردن کرد بعد که با نگاه حیرت آمیز همرزمان روبرو شد می گفت:بردارا این کنسرو حق شماست  اما  قسمتون می دهم اسراف کنید.استفاده از خودکار بیت المال منع شرعی داشت و رعایت میکرد شهید
عبدالمهدی مغفوری
=========
سلام
 ماها فراموش کردیم واقعا از قبل ثبت نام شدیم تو این کاروان و تنها باید منتظر زنگ رئیس کاروانه باشیم که کی تاریخ اعزاممون بشه..ما مسلمونیم /البته تو شناسنامه...احترام به پدر و مادر میزارم وقتی باب میلمون باشن.../چیز زیادی هم تو این دنیا نمی خوایم امروز و فکرمون رو دور نمیکنه از توشه برداری واسه سفر..فقط امروز باید مدل موهامو عوض کنم جدیدش سیخونکی  با زاویه 30^مایل به جنوب غرب..فردا گوشیم..پس فردا چرا تعدادمسجهای دریافتیم توی روز کم شده درد بزرگیه....پسون فردا کامپیوتره بهتره یه تغییری بکنه..بعد ...نمیدونم اگه راه داد بهم دنیا ماشین و خونه و   جدا بقیش بماند..فکر میکنم میبینم چقدراز کارهامون دور در جاست..چه کارها که نه هدف دنیایی  درستی حتی داشته باشه همین دیگه مصرف می کنیم می خریم می خوریم مصرف می کنیم...بدون این که حتی لذت درستی ببریم آخرت به کنار فقط و فقط مصرف گرا شدیم..می خوریم چاق می شیم  بعد برای اینکه لاغر کنیم کلی پول کلاس بدنسازی و ایروبیک  و دوباره  باز مصرف تردمیل بخر الپتیکال چمیدنم گام زن دوچرخه هر چی بیشتر بهتر. اسراف این  وسط هیچ  نقشی نداره و نیست.....نمی دونم حتما درست و به حقه که یکی آنچنان باشد و یکی...اصلا لازمه یکی که داره و به حق هم هم رسیده به ..؟!!کمری سوار شه حتما ماشین 20 میلیونی جواب نمی تونه بده تا بقیشو جور دیگه هزینه کنه..این هم اسراف نیست.باید مصرف کنیـــــــــــٌمعادت کردیم.وقتی مثلا تو یک روز شایعه میکنن (حالا راست یا شایعه بماند) که چایی و قند وشکر گرون شده ....اصلا تماشایی بود سیل هجوم وصف مردم برا خرید چایی که قبلا 2000 تومن بود به قیمت 6000 تومن..اگر نخوریم نمیشه..خیلی جالبه کار ما مردم به جای اینکه نخریم تا...هجوم می بریم  تا بدترش کنیم خودمون....اینجور که  عیان است  ما تو دنیا هم لنگه کارمون چه رسد به فکر توشه برداشتن برا.
نتیجه اخلاقی:1-می توینم احتمالا با سرپرست کاروان صحبت کنیم تاریخ اعزاممون رو حالا حالاها عقب بندازه
2-مصرف اجناسی امثال چایی  الزامیست اگر نه هم تو این دنیا افت کلاس داره هم از درجات
اخروی کم میشود3-ماا اصلا اسراف کار نیستیم   .4-اینهمه تبعیض طبقاتی اتفاقیست اصلا قضیه حلال و حرام در بین نیست.
5-بعضیها عارف هستن اما شهــــید نه..اما شهدا..عارف بودن اکثریت  6-زیاد نوشتم ...بگذارین پای نبودن هام
7-خوش باشین.


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


تقدیر مبارک...

دوشنبه 86 اسفند 20 ساعت 10:14 عصر

خدای من یک سال گذشت هر چه کردم دیدی و هر چه بخشیدی ندیدم. خدای من یک ساال گذشت و چهار فصل..هراسان شدم پناهم دادی.بیمار شدم شفایم دادی...خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه..پی تقدیری نیکو پرسان گشتم شب قدر مرا به خود خواندی  ..دستان ملتمسم به آسمان بلند بودقلم رحمتت بر صحیفه بی تقدیرم خواست که بنگارد تفدیری نیکو...!!!!با آفتاب فردایش تفدیری دیگر را جستجو کردم و بار دیگر آرزوی خیسم خشکید!!!خدای من یک سال گذشت وچهار فصل وسیصدوشصت وپنج روز..هرروز بر سر سجاده عبادت به رسم عادت زانو  زدم ..پیشانی بر تربت آن نازنین می نهادم و بندگی هزارن معبود می کردم..خدای من یک سال گذشت و چهار فصل و ..چه می گویم؟!!!!!...خدای من سالهاگذشت..ده ..بیست...سال..هر چه کردم دیدی وهرچه بخشیدی ندیدم..خدای من چگونه است که همچنان دوستم داری و به محبت می خوانی ام؟...چگونه است که هرگز ..هرگز از تو نا امید نمی شوم؟...این چه رسم خدایی است؟!!

خدای من آوای ملکوتی یامقلب القلوب والابصار می آید...تو مرا می خوانی که بخوانمت؟!!!..این منم با حسرت سالهای رفته یا مدبر اللیل و النهار..این منم با هزاران امید به سا لهای پیش رو یا محول الحول و الاحوال... خدای من بندگی ام رابپذیر..التماس مرا بشنو..حول حالنا حول حالنا...خدای من آرزویم چه شد الی احسن الحال..

بوی عطر تحویل می آید...چه تقدیر مبارکی...؟...................


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


چند عیاری؟....

جمعه 86 اسفند 3 ساعت 2:6 عصر

هرکس می خواهد شیرینی عبادت را بچشد کسی را جز برای رضای خدا دوست ندارد.پیامبر اکرم (ص)  ما هم که اصلا رتبه بندی نمی کنیم آدما رو؟!!!!.

.استادم قابل احترامه و تا دیدمش سلام میدم بلند و رسا...نمره پایان ترمم دستشه   
همکلاسیم که دوستمه و باهاش جورم این حرفا نیسته.... جزوه ازش می گیرم و تودرسا کمکم میده..   
مامان که فرشته هسته و دوستش دارم یه عالمه...اگه یه روز نباشه خونه میشه جهنم یا بازار شام واز گرسنگی هم..   
 
فلان آقا باید احترام که هیچ تا کمرم خم شد ...میزش حسابی میزه؟! با یه اشارش کارت تو فلان اداره ردیفه
    
همکارم  که خیلی خوبه....اگه اون نباشه کی کمکم بده یا چه جور برم مرخصی   
 
بچمو...دوسش دارم....خیلی خوشگله  شایدم بگن چون بچمه؟!!!     
 
رئیس فلان اداره خیلی آقاست...اگه اون بخواد سه سوته استخدام میشی.

اینجور نیست؟!!!!..تازه می خوایم راه سیر و سلوک رو هم بریم.

شیخ رجبعلی خیاط خودشون میگن:نفس اعجوبه است شبی دیدم حجاب (حجاب نفس و تاریکی باطن)دارم و طبق معمول حضور پیدا نمی کنم ریشه یابی کردم و با تقاضای عاجزانه متوجه شدم عصر گذشته یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود و گفت دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخونم و من برای خوشایند ایشون عبای خودم رو بر دوشم انداختم ..همرزم شهید محمد حسین یوسف الهی :اورکت رو انداخته بودم و شونه هام و می خواستم به ملاقات یکی از روحانیون برم که دستامو دراز کردم توی آستینهای اورکت و اونو منظم کردم.محمد حسین که داشت کنارم راه می رفت و حرکات منو می دید گفت:برگردیم این کارت خالصانه نیست. وقتی نماز می خوندی اورکت رو شونه هات بود اما حالا که می خوای بری ملاقات اون رو درست می پوشی.!!
اینجاها محک های خوبیه که آدما رو از هم سوا می کنه...ارزش هر کدوم و عیارشون رو..که هر کی چند مرده حلاجه و کی ..
پ.ن-1:در مورد پست فبلی ازاونایی هستم که زیادی بزرگ شدن آخه حساب کتابم به شدت خوب شده این روزا..چرتکه می ندازم 
پ.ن-2:در مورد دو تا پست قبل هم که....بازم باید بگم عرفان با حماسه سازگار..من نمیگم..عیانه 

   پ.ن-3:پی نوشت هم  چیر خوبیه ها...برداشت آزاد کردیمش از وبلاگ دوستان

 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]