سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اول شخص مفرد!

دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 10:0 عصر

آمده است که عابدی شبانه روز مشغول دعا و نیایش به درگاه پروردگار بود و به ندرت از عبادتگاه بیرون می آمد.یک روز که برای خرید حاجتی از آن جا بیرون شد,شیطان داخل عبادتگاه رفت و در را به روی او بست .وقتی که  مرد عابد بازگشت و در را بسته دید تعجب کرد.در زد.شیطان پرسید کیستی؟
عابد جواب داد:من. شیطان دوباره پرسید کیست؟ عابد باز گفت : من.....در آخر شیطان در را بازکرد و به او گفت: من عمری مشغول نیایش وستایشش بودم ولی یک بار گفتم "من"و برای همیشه از درگاهش رانده شدم تو چگونه میتوانی این کلمه را چندین بار بر زبان آری؟!!!
==========
پ.ن.1-آیه 71-73 سوره ص همین مضمون رو داره ولی من باز گیر داشتم روش
پ.ن.2-چرا بارون نمی باره


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


زاویه دید!!!

شنبه 87 مهر 20 ساعت 9:34 صبح

..مجلسی بود و یاران پیامبر طبق معمول گرداگرد او حلقه زده او را مانند نگین انگشتری در میان گرفته بودند. دراین بین یکی از مسلمانان-که مرد فقیر و ژنده پوشی بود-از راه رسید و طبق سنت اسلامی که هر کس در هر مقامی هست,همین که واردمجلسی میشود باید ببیند هر کجا که خالیست همان جا بنشیند, و یک نقطه مخصوص را به عنوان این که شان من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد;آن مرد به اطراف متوجه شد و در نقطه ای جایی خالی را یافت و رفت و. آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید,رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد وگفت :"ترسیدی از فقر او به تو بچسبد؟!" .."نه یا رسول الله..." "ترسیدی چیزی ار ثروت تو به او سرایت کند؟"..."نه یا رسول الله"..."ترسیدی جامه هایت کثیف و آلوده شود؟!"..."نه یا رسول الله".."پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟!!!!!".."اعتراف میکنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از ثروتم را به این برادر مسلمان خود که درباه اش اشتباه کردم ببخشم؟!"..مرد ژنده پوش گفت" اما من حاضر نیستم بپذیرم." جمعیت پرسیدند چرا؟..گفت" چون میترسم روزی مرا هم غرور چنان بگیرد و با برادر مسلمان خود انچنان رفتاری کنم که امروز این شخص با من کرد".                       داستان راستان/شهید مطهری
==========
سلام  به ازای همه روزایی  که نبودیم
پ.ن-1 این قضیه بالا رو واسه خودم نوشتم که بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد جور شامل حالم بوده و... شما فقط بخونش
پ.ن-2فصل پاییز   همیشه میبره منو به گذشته ..نمیدونم چرا؟!
پ.ن-3 اگه بگن شما تنها سه کلمه میتونین بنویسین  ..اون سه کلمه چیه؟
خوش باشین


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


................................................................

یکشنبه 87 مهر 7 ساعت 11:42 عصر

 برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی...از جمله دوستانی بد و ناپایدار..برخی نادوست و برخی دوستدار..که دست کم یکی درمیانشان         بی تردید مورد اعتمادت باشد.  و چون زندگی بدین گونه است برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی...نه کم و نه زیاد...درست به اندازه,تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند,که دست کم یکی از آن ها اعتراضش به حق باشد.... . همچنین برایت آرزو مندم صبور باشی نه باکسانی که اشتباهات کوچک می کنند ...چون این کار ساده ای است...بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می کنند.   ویکتور هوگو
========

من هیچ کدام یک نیستم.........تو.........


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


با خود میگفتم :از دوازدهم فروردین1359چه به یاد داری؟ هیـــــــچ!!آنجا که تو به آن پای می نهادی خرمشهر نبود ,خونین شهر نیز نبود....این شهر   دروازه ای در زمین داشت و دروازه ای.دیگردر آسمان.وتو در جستجوی دروازه اسمانی شهر بودی که به کربلا باز میشد و جز مردان مرد را به آن راه نمی دادند..........  زمان,بادی است که می وزد؟,هم هست و هم نیست.آنانرا که ریشه در خاک استوار دارند از طوفان هراسی نیست .جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید.جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود.با خود میگفتم:جنگ بر پا شده  تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود......               (سید مرتضی آویــــنــی)

   میگن : درد، همزاد مرد میدان است    عافیت، پرت گاه انسان است..........حیرون موندم لبه پرتگاهی کی نگهم داشته.


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


العفو..

پنج شنبه 87 شهریور 28 ساعت 12:12 عصر

پرودردگارا من بر آنچه امر, فرمودی دعا و التماس به درگاهت به اطاعت فرمانت آمده ام و از تو اجابت دعایم  را می طلبم.پروردگارا نیت و قصد قلبم را در طاعتت پایدار گردان و معرفت و بصیرتم را درپرستش خود استوار ساز ومرا از اعمال خیر به کاری که جانم را از پلیدی و ناپاکی خطاو گناهان پاک سازد موفق بدار و مرا به آیین خود و آیین پیغمبر خویش هنگام رحلت بمیران. پروردگارا من با این حال و مقام از گناهان بزرگ و کوچک و زشتی های پنهان و آشکار و لغزشهای گذشته و آینده خود از همه به درگاه حضرتت توبه می کنم آنگونه توبه ای که دیگر به معصیت و گناه با نفس هم حدیث نکرده و ابدا بازگشت به خطا و عصیان در خیال به خاطر نگیرم.شرط من هم با تو ای پروردگار این است که آنچه نزد تو ناشایسته است به آن رجوع ننمایم و عهد کنم که ازین پس از جمیع نافرمانی ها دوری گزینم.ای خدا توبه ,نگهبان من از عصیان نتواند شد مگربه حفظ و نگهداری توومن از خطا خودداری نتوانم کرد مگر به قوت و نیروی حضرتت,پس بارالها تومرا به نیروی کافی که مقاومت تواند کردقوت و نصرت بخش و بر من عصمتی بگمار که منع آن کند.            (صحیفه سجادیه)
شب قدر..و این شب کدام است؟این امر بزرگ کدام است؟..آن شب  که از هزار ماه بهتر است .ان شب که فرشتگان فرود آیند و جبرئیل و روح الامین .فرشتگان فرود میایند ...مقدرات یه ساله عرضه میشود به نزد ولی مطلق زمان...!!منتظر کرم الهی  نشسته  که اگه بخواد با عدلش به حسابنشیند...چه ها که شود
تو این شبها..به یاد هم باشیم.


 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]