سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عقل می گوید بِمان و عشق میگوید بــرو...

پنج شنبه 88 فروردین 20 ساعت 9:12 صبح

  

         
  به قول خودت:
                       قدمِ صِدق هرگز بر صراط   نمی لرزد... حُر صادق بود و از آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود .احرار را چه بسا که مکر لیل و نهار به دار العماره کوفه  بکشاند..اما غربال ابتلائات هیچکس را رها نمیکند  و اهل صدق را طوعا یا کرها از اهل کِذب   تمییز   میدهد.
      حکایتیست.......... .

   خدا کند که موعظه صبحگاه عاشورایی شمایان باب رحمتی  باشد بر ما و سبب شود چون کوفیان از سهم خویش بد  انتخاب نکنیم.
                  
                        



 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


قَضا شُده...

یکشنبه 88 فروردین 16 ساعت 7:44 عصر

یادم بده چگونه بخوانم تا عشـــق , در تمامی دلــها معنــا شود.




نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


خداحافظ نوروز..سلام سال 1388....................................

پنج شنبه 88 فروردین 13 ساعت 9:36 عصر

نشسته بودم که یه زیارت نامه ای کنارآسمانیان بخونم,پسر داداش(only 6years old) اومد گفت عمه,چیکار میکنی   توضیح که دادم گفت:شما مگه نمیخوای خوشحالشون کنی؟! بیا این دفعه بشینیم دو تایی جوک بگیم اونام حالشو میبرن!!! بنا به توصیه نابغه  و نیت فیض جمعی همه .. کتابه رو گذاشتیم بغل و شروع کردیم جوک گفتن دوتایی ..یکی من یکی نابغه..تازه گرم شده بودیم که یه خانوم اومد پیشمون و گفت :برای پسرم مشکلی پیش اومده,براش دعا کنید که دعای چهل تا مومن در حق یکی شنیدم گیراست و..خداحافظی کرد و رفت.  انگار این موضوع واسه نابغه جالب بود و گفت:بیاین در مورد مشکل پسر این خانوم حرف بزنیم..بازم یکی من یکی شما..!!
من:شاید مریضه       نابغه:شاید دلش میخواسته بره سفر
من: شاید بیکاره       نابغه:شاید خیلی وسیله می خواسته
من:شاید پشت کنکوریه   نابغه:شاید با مامانش قهر کرده
من:شاید میخواد ازدواج کنه نابغه:اِ اِ اِ داشتیم جدی صحبت میکردیم ها ,اصلا شما بشین  دعا بخون من میرم فک کنم ,جوک که یادم میام دوباره تعریف کنیم.

وقتی برگشت گقت :من براش دعا کردم شما چی؟!!!

پ.ن.1-عید خوبه چون:
فقط عیدا عیدی میدن
فقط عیدا میشه وسطی بازی کرد
فقط عیدا شکل خاله بازیه
 پ.ن.2-با توجه به  اینکه ,سال اصلاح الگوی مصرف بود سبزه ها را گره نزدیم!!! 

 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


ثم الینا ترجعون....

چهارشنبه 88 فروردین 12 ساعت 2:5 صبح

مرگ خطر نیست. ورود به عرصه آسودگی مطلق است.
خطر آن است که تمامیت خود را آشکار نکنی و بمیری.....

گفته بودند فاصله کوتاهیست بین تولد و مرگ و کاروانسرایی بیش نیست.

سال رو کنار صاحبان آسمانی آن سوی تحویل کردم ..اما دریغ از تحولی که بشنوم صدای بانگ جرس را که نزدیک و نزدیک تر میشود.


همیشه تلخ بوده و گزنده
حتی اگه دور باشی و..
جناب سینا حادثه ای که برای نزدیکان شما افتاد  ما رو هم ناراحت کرد...دنیای مجازیست ولی احساس ها واقعی .


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


شُهره............

شنبه 88 فروردین 8 ساعت 12:52 صبح

   ای سیبِ سُرخِ غلت زنان ,در مسیر رود
  یک شهر,تا به من برسی عاشقت شده اند!!!


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]