سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیابانگردی...

یکشنبه 87 اسفند 4 ساعت 5:36 صبح

کفشهای راهپیماییمونو پوشیدیم و پیش به سوی ....
20%-50% تخفیف ویژه فصل,ازین تخیفا چقدر زده بودن.,بسی نشانه خوبیست,یعنی زمستون خوبی داشتیم و از شدت نبارش و اینا همه جنسهای زمستونی باد کرده رو دست مغازه دارا
تو روسری فروشی بودیم که یه مامان و دختر,اومدن ..عجب مامان و دختر متناسبی بودن!!مامانه به جای گردی مثلثی از صورتش شاید مشخص بود ,در عوض دختره جبران کرده بود,دختره گفت:خانوم شال جدیداتونو میشه بیارید, اورد ,انگار فروشنده واردی بود  یه شال پر ازسوراخ و .(..بفرمایید این مدل سرخپوستیه و..).پوشید ,هر چند پوشیدن و نپوشیدنش یکی بود,,مامانه چه تعریفی میکرده که بهت میاد.
بعضی مغازه ها هست که نباید ندیده از کنارشون رد شد,یکیش طلا ...رفتیم داخل که ببینیم  ,خیلی جالب بود تو نیم طبقه جلو سه چهار تا پسر متین و باشخصیت و بالا هم چهار پنج تا دختر چادری و ..به عنوان فروشنده ..وقتی اومدیم بیرون تازه یادم ,مامان من اصلا طلاهاشو ندیدم!!!!(جو گیر شده بودیم بسی)
  تابلو زده بود(این مغازه در روزهای شنبه تعطیل می باشد)!!!!هر دو سه تا شعبه اش هم اینجور بودن..,در عوض جمعه ها باز و جالب بود,جالبتر اینکه همیشه پر از مشتریه و فروش خیلی خوبی هم داره!!
تو پارچه فروشی ,پارچه پسند کردیم اونور در مورد مدلش بحث شد بین خانوما,اینورم ما داشتیم کمک حاج آقاهه میدادیم ببره پارچه رو,هی اون میگفت کج گرفتی هم من میگفتیم نه شما بد گرفتید...........حکایتی شده بود.آخرش هم گفت خوشگل میشه ها اون مدلی حیف که پارچه سرکج افتاد.(کلی با هم یکی به دو کردیم,پیرمرد شوخی بود...)
برای چندمین بار (روی ماه خدا رو ببوس )گیرمان نیومد و به یه (بی بال پریدن )قناعت کردیم...
وقتی میخواستیم سوار ماشین بشیمع دو تا پسر بچه که شاید یکیش 6 سال و اون یکی 12 بود کارتونا رو دسته میکردن و بعد داد رو کول اون کوچیکی..........!!!!.
آخرش رفتیم تو کافی شاپ که یه چی بخوریم, اینقده خنده دار بود اسماشون(هات چاکلت..کافی میکس..چمیدونم....)بالاخره خانومه اومدم توضیح داد که بابا این شامل این مواده(بسی ضایع کردیم..)
به قول مامان,با تو نمیشه اومد خرید,حواست همه جا هست الا جایی که باس باشه.

 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


نگاه

دوشنبه 87 بهمن 28 ساعت 7:48 عصر

‏‍‍‏‍‏‍به سلامتی درگیری ها تو غزه فرونشسته,ما هم که تا میشد سنگ تموم گذاشتیم.اعتصاب کردیم, هر روز تجمع این ور و اونور...تا دلت بخواد تظاهرات و شعار و...سیاستمداران هم که کار خودشون رو خوب انجام دادن, از همه بهتر رسانه ملی بود که خدایی میشه گفت تمام و کمال پوشش میداد مسئله رو و بدون سانسور!!! . همیشه هم اینجور بوده ,اون لنگه کفش رو قشنگ بهش پرداختند, در مورد خیلی موارد همینجور بوده..اما نمیدونم یا شاید من درست ندیدم(که امیدوار بودم این باشه) نگاهمون اینقدر به کمک به برادارن اهل سنتمون تو غزه و لنگ کفشه معطوف بوده که همسایه بغل خودمون غافل شدیم.اینکه چند ماهه دارن شیعیان رو تو پاراچنار به فجیع ترین شکل قتل عام میکنن ,وهابیت و طالبان چه میکنه تو پاکستان...اینجام میشه احساستمون تحریک بشه!!نمیشه!!! یا نباید بشه؟؟
اطلاع کاملی ندارم ولی ..
یکی میگه:تقیه جاش همینجاس!!
یکی میگه: نباید جون هزار تا شیعه رو برای مثال به خاطر صد نفر به خطر انداخت
یکی میگه:اغراق شده اونور!!!اینور هم اطلاع رسانی شده!!!
یکی هم میگه: فعلا گلومون گرفته واسه غزه بمونه تا بعد....

پرداختن به شکل غزه اگه حقشون نباشه... حداقل اطلاع رسانی که حق ما هست؟! !!!
 ترجیها ادامه مطلب می گذاریم
ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


نسیم

شنبه 87 بهمن 26 ساعت 11:34 عصر
مثه همیشه بود مسج هام!! ,سکینه اما  تند و تند میپرسید چیزی شده ..!! هر چی گفتم نه قبول نمیکرد..اخر هم زنگ زدم بگم چیزی نیست و ..ولی بالاخره تونست از م حرف بکشه ,خودم داشتم شاخ در میوردم ! من که نم پس نمیدم ,یه ساعت حرف زد من گفتم اون شنید , بماند گفته ها و خنده ها و گریه هاش  ولی خیلی قشنگ گوش میداد خیلی به دلم نشست  , آخرش گفت:(انگار همیشه بین دو نمازت نشستی سر جاده و تمام زندگی همینه ,پس آروم باش)
گفت رو مسج چند وقت پیشم فکر کردی؟جملات ..بود!!(* بنده خدا گفت:طرف حساب همه خداست.هیچ کس با هیچ کس طرف حساب نیست.همه با خدا طرفند) <من سرسری ازش گذشتم!!>
چون با یقین میگفت حرفهاش رو ,خیلی اثر داشت..میشناختمش هر چند, خیلی وقته نیومده و وبلاگه رو بسته ولی هنوز.............
 عجیب آروم شدم
نمیدونم هنوزم باید بگم این دوستیها در حد دنیای مجازیه!!!
سپاس...


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


گوشه گوشه...

شنبه 87 بهمن 19 ساعت 12:30 صبح
به گمان خود ادعا دارد به خدا امیدوار است! به خدای بزرگ سوگند!که دروغ میگوید.چه میشود او را که امیدواری در کردارش پیدا نیست؟ پس هر کس به خدا امیدوار باشد باید,امید او در کردارش آشکار شود.هر امیدواریی جز غیرخدا ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست.گروهی در کارهای بزرگ بر خدا امید بسته و درکارهای کوچک به بندگان خدا روی می آورند,پس حق بنده را ادا میکنند و حق خدا را بر زمین میگذارند.چرا در حق خدای متعال کوتاهی میشود و کمتر ا ز بندگان رعایت میشود؟
آیا میترسی در امیدی که به خدا داری دروغگو باشی؟یا او را در خور امید بستن نمیدانی؟امیدوار دروغین اگر از بنده خدا ترسناک باشد ,حق اورا چنان رعایت میکند  که حق پروردگار خود را رعایت نمیکند.اینگونه است که کسی که دنیا در دیده اش بزرگ جلوه کند و ارزش و اعتبار دنیا در دلش فراوان گردد,دنیا را بر خدا مقدم شمارد و جز دنیا به چیز دیگری نپردازد و بنده دنیا گردد.
نهج البلاغه/خ16
نمیدونم چرا ولی تو میدونی
تازگیا همش شدم یه پارچه انتظار
ازینکه کسی با کلماتش باهام بازی کنه بدم  میاد , خودم کارم شده بازی با کلمات
خدایا حمد تو را به انچه دادی و انچه میگیری
سپاس که داده ات رحمت و نداده ات حکمت است
.
.
اصلا انتظار سختی رو ندارم, ناخوشی,یا ...
این وقتا ازم انتظار نداشته باش.
محرم گذشت.چقدر  گوش دادم!مقتل خوندم...عاشورا رو چه خوشگل خوندم.......ولی فقط خوندم
آخرش خوشگلتر سجده کردم .گفتم:
اللّهم لَک الحَمد الشّاکرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِم اَلحمدُ لِلّه عَلی عَظیمِ رَزِیّتی...
شکر بر.........خدا جون.....!!!!!
خیلی چیزا خواستی , من نبودم..نیستم.
  قبل از انکه به بن بست برسم ,قبل از انکه ذلتهای واقعی مرا خاشع کندو..تو مرا با عشقت خاشع کن(ابوحمزه/امام سجاد)
این روزا عاشق که بماند......
نزار به بن بست بخورم

نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


گوشه...

یکشنبه 87 بهمن 13 ساعت 1:16 عصر


این روزها که میگذرد ...
شادم  .

 این روزها ,شادم که ....
میگذرد   .

..........................................................................................   .


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]