سلام
وبلاگ زيبايي داريد
طاعاتتون قبول
خوشحال ميشم به منم سر بزنيد
ياعلي
نه بابا اشكال نداره
چه اشكالشه .... پيش مياد ديگه
منم زياد حال و حوصله نت رو ندارم نهايتش روزي ده ديقه ان بشم . كامنت بخونم و يا بزارم .
سلام،
عيدتون مبارک
عيد بي معرفتا مبارك
عيدت مبارم مريم
التماس دعا
يا حسن
سلام .
عيدت مبارك
سلام كوشي پس؟ چرا نمياي ؟
فراموشم كردي ؟
به روزم بيا يه سر بزن خوب .... مگه چي ميشه .... ميدونم كه اگه بياي نت باز دانشجوهات صداشون بلند ميشه ... خوب فرض منم يكي از دانشجوهات.
اصلا يكي از اونم صد تا بيچاره ات .
ساقي بده پيمانه اي زان مي که بي خويشم کندبر حسن شور انگيز تو عاشق تر از پيشم کندسوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مراوز من رها سازد مرا بيگانه از خويشم کند
در اين روزهاي آخر دعايمان کنيد.
يا علي
اميدوارم طوري کوچ کنيم از ماه محبتش که حداقل شرمنده خودمون و خدا نشيم ... دست پر.
وبلاگ جالبي داريد بيشتر متفاوت البته
ممنون كه كامنت گذاشته بوديد. با نظرتون موافقم. البته يك چيزي بگم اينكه قضيه فراموش شدنه به نظرم دو حالت داره يكي خود جنگه كه خوب مسلما اين هم همچون بقيه حادثه هاي تاريخي كم كم رنگ فراموشي ميگيرند و از اون گريزي نيست. اما حالت دوم حال و هواي جنگ و بچه هاي جنگند كه واي به حال ماست اگر فراموششون كنيم و اينه كه به نظرم نبايد فراموش كنيم. متاسفانه بعد از جنگ مردم فكر كردند مشكلات حل شده و مبارزه تمام شده غافل از اينكه دشمن سنگرهاشو وارد كشور كرده و بعد از شكست صدام بايد با دشمن داخلي جنگيد همونايي كه خدا ميدونه كه چه بلاهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي سر مردم نياوردند. خيلي از مبارزين هم كه توي جنگ از دست رفته بودند. مردم سرخوش از پيروزي ها و انگار به خواب خوش فروش رفتند و در كمتر از 15 سال همان مردم ايثارگر شدند يك ملت مصرف گرا و پرتوقع ... اين شد كه حالا با وضعيتي دست به گريبانيم كه انتظارش نميرفت. و واقعيت اينه كه بايد راه اونها و مبارزه رو ادامه داد البته به شيوه هاي ديگه
اين فقط نظره من بود.
ببخشيد پرحرفي كردم
بازم بابت كامنت قشنگتون ممنون.
ماه رمضون هم كه تمام شد. ديگه به التماس دعا وصال نميده!
ولي بجاش عيد فطرتون رو تبريك ميگم اميدوارم دست پر از به قول خودتون مهموني برگردي و برگرديم.
خوب زحمتو كم كنم
هميشه شاد باشيد
بازم سر بزنيد خوشحال ميشم
خدافظ
منتظر قدم سبزت هستيم
بازم سر ميزنيم بهت عزيز دلم
يا حق
ديگر صداي تلق تلق پنجره چوبي و کهنه دلم به گوش نمي رسد
انگار نسيم آرام و نوازشگر شبانگاه را خبري نيست
دلم براي اشعه هاي نقره اي ماه
که از لابلاي شاخه هاي رقصان بيد مجنون
به درون مي تابيدند
و چشمک هاي ستارگان شوخ چشم
تنگ شده
آه مهتاب!!!