سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا اجازه

چهارشنبه 86 آبان 23 ساعت 12:0 صبح

سلام

بگم؟..

گاهی وقتا بدجور دلم واسه خدا تنگ میشه.یه وقتایی دلم میخواد بهم یه وقت خصوصی بده و تو یه جلسه خصوصی درد دلامو بشنوه.

اون منو از ملاقاتش محروم نمی کنه..و هیچ وقت اسمم وارد یه لیست انتظار طویل نمی شه که معلوم نیست کی نوبت به من برسه

محاله محال ممکنه بهم بگه نمی بذیرمت..

خیلی بزرگواره..باوجودی که بالاترین مقام  این دنیای شلوغ بلوغه..هیچ وقت منتظرم نمی ذاره

وقتی تو دفتر خاطراتم نامه هامو مرور میکنم میبینم حتی یه نامه بی جواب نمونده..

باهاش یه قرار گذاشتم.........

که اون کمتر از عالی ترین بهم نده و همیشه مراقبم باشه....

منم بهش قول دادم حتی اگردل بی قرارم در حسرت ارزویی بال بال میزد و شوق استجابت دعایی اتیشم می زد با تمام وجودم..اول بگم خدایا اجازه؟

خدایا تو اجازه میدی؟تو صلاح میدونی؟

اعتراف میکنم قول سنگینیه وعمل کردن بهش مثه به زبون اوردنش کار ساده ای نیست..واسه همین ازخودش خواستم....

منو به اون نقطه برسون که بدونم همه چیز از سوی تو خیر مطلقه..حتی اگر ظاهرا همه چیز عذاب اور ودشوار باشه.

توی تنهاترین لحظات تنهاییم..درست تو لحظه ای که فکر میکردم هیچ کس نیست ..اون موقع واسم نشون فرستادی که من خودم تا اخرین لحظه باهاتم..

روزهایی رسید که فکر کردم با من قهری..تو حتی در همون لحظه ها با همون فکر اشتباه از من قهر نکردی منو به خاطر این افکار کودکانه ترک نکردی..

من دوستت دارم..منو ببخش اگه قولم مثه خودم کوچیکه اما دلم به بزرگی بی حده تو خوشه


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]