سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سناریوی زندگی...!!!

پنج شنبه 87 آبان 30 ساعت 11:3 عصر

گفت: بچگی هم دورانیه که من ازش پریدم.بعد بابا  زود مرد شدم  به خاطر مامان...شکر....
گفت  دلم میخواد بهترین زندگی رو برا  پسرکم آماده کنم.از بچگیش لذت ببره.




 

امروز:
علی کوچولو با یه نون که از قدش بلند تر بود اومد پیش مامان بزرگ .نون رو داد دست مامانی و گفت مامان بزرگـی دیدی مـردی شدم!!!!!!.


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]