باز هم پاییز است رنگها در راهند چشمهایت بردار و بیاور وکمی ذوق و بصیرت با خویش
پاییز هم اومد و باز برگای زردشو میبینیم..سوز باد پاییزیشو که به صورتمون می خوره حس میکنیم .و تو دلامون شاید یه غم و دلتنگی....تو این حال و هوا که داشتم راه می رفتم به فکرم رسید این خزون واس طبیعته و کار اوستا کریم که بی حکمتم نیسته؟!!!..بعد به ذهنم رسید که این حتما تنها به طبیعت خلاصه نمی شه.....همونجوری که طبیعت بهاری داره بعد تابستون و بعدم پاییز ...فصل خزون دل ماها کیه؟!...اون میتونه فصل ریزش گناهان ,الودگیها,کدورتها باشه...همونجوری که پاییز که از راه میرسه اولاش که برگریزونه یه جورایی غمزده هست تا اینکه اولین بارونه میاد زمین..بوی نم خاک که به هوا میشه دلا وامیشه..اصلا هوایی میشه..گناهای ما هم وقتی جمع میشن و یهو یادمون میاد ,خزون دلمون شروع میشه ....دلمون میگیره غصمون میشه..استغاثه می کنیم, وقتی اون قطره های بارون میریزه ..بعد دله هواش عوض می شه شادی و رضایت جای غمه میاد به دلت....دیگه نمی دونم چی بگم...فقط دعا میکنم چهار فصل دلم کامل باشه
نوشته شده توسط : مریم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ