نیمه شعبان امسال هم گذشت..ولی جالب بود برام یه جورایی تو این روز انگار کمترین چیزی که تو یاد بود متولد اون بود .همه انگار می بایست می رفتیم توی خیابون و..ما هم انگاری تو مسیر آب حرکت میکردیم..شب بعد مراسم از سمت آبشار اومدیم خونه خیلی منظره جالبی بود.
.از کنار کوه مشرف به مزار شهدا که کاملا دید داشت جمعیتی زیادی جوون به شیوه خودشون تولدآقا رو جشن گرفته بودن..انگاری یه پارتی واسه یه دوست صمیمی شون بوده باشه .
.قاتی و بزن و.
.خیلی جالب بود برام..چقدر این نفس باید خواب باشه نصفه شب اونم همچین شب بزرگی به نام جشن برا امام زمان و اونم جایی که کاملا تو دیدته خونه آیندت (البته عرض شرمندگی که خودمون رو با شهدا تو یه ردیف) بازم نمیدونم.به قول خودشون اصل کار دل.؟بگذریــــــــــــــم
چند وقت پیش تو مجله از یه طرح نوشته بود که تو یه سری دبیرستان برای سنجش سطح معرفتی دانش آموزان نسبت به امام زمان این سوال رو کرده بودند " آیا حاضرید روز ظهور امام زمان همین جمعه باشد؟" بالای 70% از دانش آموزان پاسخ داده بودند " خیر ..
چون اگر آقا این جمعه بیاید گردن ما را با شمشیر خواهد زد" .دقیقا همین حس ترس رو تو دوران راهنمایی معلم دین زندگی به من داد یادم نمیره..نمی دونم اید نیتش خیر بوده..اما واقعا با اینچنین تصویری می شود منتظر بود.
..و ایا این حق معرفت نسبت به مهربانترین انسان روی زمین است.چقدر ندبه می خونیم و میگیم این..یا ابن.." کاش درست بخونیم.
زیباترین چقدر غریبی میان ما..
آخر چرا انگار خفته ایم ؟..
انگار مرده ایم!!
انگار رفته ای به بیابان بی کسی..
نه نه !! ما تو را ز شهر تبعید کرده ایم..
ما دلبریده مردم از عشق نا امید....
یا حق
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]