به خود ادعا دارم که به تو امیدوارم .چگونه است که در کردارم اثری نیست.چگونه است که تا اراده فعلی می کنم که امری واقع شود جمیع عالمیان یه به یک در نظرم می آیند.؟!!!
کوچکترین اثری از بندگان تو چشمان مرا مبهوت و لبانم را به تحسین ایشان وا میدارد.
در روز نمی دانم حمد چندین نفر گفته باشم.اما برای تو وقت ندارم ,آن هم که تکلیف کردی چیزی جز ورد زبانی نبوده...(ازپس پرده طوطی صفتم خوانده اند...) وقت مصیبت اما عجیب به یادت می افتم خوب صدایت می کنم(خدا جون !!!!!؟چرا من؟)راستی اگر پدرمان از آن میوه ممنوعه خورد ,تو همان دم زشتی آن را به او نشان دادی ..همان دم توبه کرد..ولی تو با آدم و هوا شیطان را هم به زمین راندی و ... .آن اولین کلاغ را مانده ام تو فرستادی یا که حیله شیطان بود؟!!!!!!!که گمانم اغازی بود بر لغزشهای ما..بیچاره پدرمان آدم بد نام شد. او که هم آن دم توبه کرد ..ولی آن کلاغک شوم مانع توبه ...شد و ان شد که نباید میشد .امروز هر کداممان کلاغکی داریم.
میخوام پیدات کنم.اجالتا اینو میدونم که من اگه مجبور نباشم بندگی کنم اما تو مجبوری که خدایی کنی.
============
پ.ن.1-چند وقت پیش با یکی صحبت پیش اومد که بحث خداشناسی و..اونجا جواب میدادم به ایشون اما بعد خودم رفتم به فکر دیدم خیلی لنگ می زنم.
اپ.ن.2-احیانا کسی خبر نداره سوال اولو اگه جواب ندیم میشه گفت بعدی..یا مثلا بگیم نکیر و منکر چهار جوابی کنن خودشون هم راحت ترن..؟!!!
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ