کفشهای راهپیماییمونو پوشیدیم و پیش به سوی ....
20%-50% تخفیف ویژه فصل,ازین تخیفا چقدر زده بودن.,بسی نشانه خوبیست,یعنی زمستون خوبی داشتیم و از شدت نبارش و اینا همه جنسهای زمستونی باد کرده رو دست مغازه دارا
تو روسری فروشی بودیم که یه مامان و دختر,اومدن ..عجب مامان و دختر متناسبی بودن!!مامانه به جای گردی مثلثی از صورتش شاید مشخص بود ,در عوض دختره جبران کرده بود,دختره گفت:خانوم شال جدیداتونو میشه بیارید, اورد ,انگار فروشنده واردی بود یه شال پر ازسوراخ و .(..بفرمایید این مدل سرخپوستیه و..).پوشید ,هر چند پوشیدن و نپوشیدنش یکی بود,,مامانه چه تعریفی میکرده که بهت میاد.
بعضی مغازه ها هست که نباید ندیده از کنارشون رد شد,یکیش طلا ...رفتیم داخل که ببینیم ,خیلی جالب بود تو نیم طبقه جلو سه چهار تا پسر متین و باشخصیت و بالا هم چهار پنج تا دختر چادری و ..به عنوان فروشنده ..وقتی اومدیم بیرون تازه یادم ,مامان من اصلا طلاهاشو ندیدم!!!!(جو گیر شده بودیم بسی)
تابلو زده بود(این مغازه در روزهای شنبه تعطیل می باشد)!!!!هر دو سه تا شعبه اش هم اینجور بودن..,در عوض جمعه ها باز و جالب بود,جالبتر اینکه همیشه پر از مشتریه و فروش خیلی خوبی هم داره!!
تو پارچه فروشی ,پارچه پسند کردیم اونور در مورد مدلش بحث شد بین خانوما,اینورم ما داشتیم کمک حاج آقاهه میدادیم ببره پارچه رو,هی اون میگفت کج گرفتی هم من میگفتیم نه شما بد گرفتید...........حکایتی شده بود.آخرش هم گفت خوشگل میشه ها اون مدلی حیف که پارچه سرکج افتاد.(کلی با هم یکی به دو کردیم,پیرمرد شوخی بود...)
برای چندمین بار (روی ماه خدا رو ببوس )گیرمان نیومد و به یه (بی بال پریدن )قناعت کردیم...
وقتی میخواستیم سوار ماشین بشیمع دو تا پسر بچه که شاید یکیش 6 سال و اون یکی 12 بود کارتونا رو دسته میکردن و بعد داد رو کول اون کوچیکی..........!!!!.
آخرش رفتیم تو کافی شاپ که یه چی بخوریم, اینقده خنده دار بود اسماشون(هات چاکلت..کافی میکس..چمیدونم....)بالاخره خانومه اومدم توضیح داد که بابا این شامل این مواده(بسی ضایع کردیم..)
به قول مامان,با تو نمیشه اومد خرید,حواست همه جا هست الا جایی که باس باشه.
نوشته شده توسط : مریم
به سلامتی درگیری ها تو غزه فرونشسته,ما هم که تا میشد سنگ تموم گذاشتیم.اعتصاب کردیم, هر روز تجمع این ور و اونور...تا دلت بخواد تظاهرات و شعار و...سیاستمداران هم که کار خودشون رو خوب انجام دادن, از همه بهتر رسانه ملی بود که خدایی میشه گفت تمام و کمال پوشش میداد مسئله رو و بدون سانسور!!! . همیشه هم اینجور بوده ,اون لنگه کفش رو قشنگ بهش پرداختند, در مورد خیلی موارد همینجور بوده..اما نمیدونم یا شاید من درست ندیدم(که امیدوار بودم این باشه) نگاهمون اینقدر به کمک به برادارن اهل سنتمون تو غزه و لنگ کفشه معطوف بوده که همسایه بغل خودمون غافل شدیم.اینکه چند ماهه دارن شیعیان رو تو پاراچنار به فجیع ترین شکل قتل عام میکنن ,وهابیت و طالبان چه میکنه تو پاکستان...اینجام میشه احساستمون تحریک بشه!!نمیشه!!! یا نباید بشه؟؟
اطلاع کاملی ندارم ولی ..
یکی میگه:تقیه جاش همینجاس!!
یکی میگه: نباید جون هزار تا شیعه رو برای مثال به خاطر صد نفر به خطر انداخت
یکی میگه:اغراق شده اونور!!!اینور هم اطلاع رسانی شده!!!
یکی هم میگه: فعلا گلومون گرفته واسه غزه بمونه تا بعد....
پرداختن به شکل غزه اگه حقشون نباشه... حداقل اطلاع رسانی که حق ما هست؟! !!!
ترجیها ادامه مطلب می گذاریم
نوشته شده توسط : مریم
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]
این روزها که میگذرد ...
شادم .
این روزها ,شادم که ....
میگذرد .
.......................................................................................... .
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ