گفت: بچگی هم دورانیه که من ازش پریدم.بعد بابا زود مرد شدم به خاطر مامان...شکر....
گفت دلم میخواد بهترین زندگی رو برا پسرکم آماده کنم.از بچگیش لذت ببره.
امروز:
علی کوچولو با یه نون که از قدش بلند تر بود اومد پیش مامان بزرگ .نون رو داد دست مامانی و گفت مامان بزرگـی دیدی مـردی شدم!!!!!!.
نوشته شده توسط : مریم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ