سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیباترین غریب

جمعه 87 شهریور 1 ساعت 12:10 صبح
نیمه شعبان  امسال هم گذشت..ولی جالب بود برام  یه جورایی تو این روز انگار کمترین چیزی که تو یاد بود متولد اون بود .همه انگار می بایست می رفتیم توی خیابون و..ما هم انگاری تو مسیر آب حرکت میکردیم..شب بعد مراسم از سمت آبشار اومدیم خونه خیلی منظره جالبی بود..از کنار کوه مشرف به مزار شهدا که کاملا دید داشت جمعیتی زیادی جوون به شیوه خودشون تولدآقا رو جشن گرفته بودن..انگاری یه پارتی واسه  یه دوست صمیمی شون بوده باشه ..قاتی و بزن و..خیلی جالب بود برام..چقدر این نفس باید خواب باشه نصفه شب اونم همچین شب بزرگی به نام جشن برا امام زمان و اونم جایی که کاملا تو دیدته خونه آیندت (البته عرض شرمندگی  که خودمون رو با شهدا تو یه ردیف) بازم نمیدونم.به قول خودشون اصل کار دل.؟بگذریــــــــــــــم    چند وقت پیش  تو مجله از یه طرح نوشته بود که تو  یه سری دبیرستان  برای سنجش سطح معرفتی دانش آموزان نسبت به امام زمان  این سوال رو کرده بودند " آیا حاضرید روز ظهور امام زمان همین جمعه باشد؟" بالای 70% از دانش آموزان پاسخ داده بودند " خیر ..چون اگر آقا این جمعه بیاید گردن ما را با شمشیر خواهد زد" .دقیقا همین حس ترس رو تو دوران راهنمایی معلم دین زندگی به من داد یادم نمیره..نمی دونم اید نیتش خیر بوده..اما واقعا با اینچنین تصویری می شود منتظر بود...و ایا این حق معرفت نسبت به مهربانترین انسان روی زمین است.چقدر ندبه می خونیم و میگیم این..یا ابن.." کاش درست بخونیم.
زیباترین چقدر غریبی میان ما..
آخر چرا انگار خفته ایم ؟..
انگار مرده ایم!!
انگار رفته ای به بیابان بی کسی..
نه نه !! ما تو را ز شهر تبعید کرده ایم..
ما دلبریده مردم از عشق نا امید....

یا حق

نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


تا به کی در انتظارت ای بهار، غنچه ها این پا و آن پا میکنند!      

                 


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال...

چهارشنبه 87 مرداد 16 ساعت 5:24 صبح

حکیمی در مجلسی نشسته بود .شخصی از در وارد شد که با وجود تمیزی و پاکیزگی و خوشرویی چهره زیبایی و دلپسندی نداشت. کسی از اطرافیان حکیم با صدایی که تقریبا همه می توانستند آن را بشنوند گفت" من از قیافه این ادم اصلا خوشم نمیاید! نمیدانم خداوند عالم چرابه این قیافه های ناخوش اجازه دنیا دادن میدهد" با این جمله همه  نگاه ها به سمت شخص تازه وارد برگشت. او مدتی با شرمندگی به جمع خیره شد و بعد از جا بلند شد تا مجلس را ترک کند. حکیم هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند. جمعیت ناگهان به خود آمد و از مرد حکیم دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند.مرد حکیم با ناراحتی به سمت مرد بد زبان برگشت و گفت که دنیا برای خوش آمدن من و شما خلق نشده که بعضی مواقع به خودمان حق دهیم دیگران را از حضور در آن محروم کنیم .صاحب این دنیا کس دیگریست و من وتو فقط مدتی تماشاچی و فقط تماشاچی آن هستیم.اگر دوست نداری قیافه آدمی را ببینی می توانی بلافاصله از جا برخیزی وبه جای دیگری بروی! یعنی همان کاری که من الان دارم آن را انجام می دهم!" مرد حکیم این را گفت و به همراه مرد بد قیافه مجلس را ترک کرد

حضرت  محمد (ص)می فرمایند : زیبایی این است که سخن خویش را با حق بیارایند
بدون پی نوشت
یا حق


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش !!!

جمعه 87 مرداد 11 ساعت 9:22 عصر
خدایا : درود فرست بر محمد و آل محمد
بشنو صدای ناله ام را وقتی ندایت می کنم
بسوی تو گریخته ام ودر برابر تو ایستاده ام و بیچارگیم را به تو عرضه داشته ام
خدایا:اگر محرومم کنی..پس چه کسی مرا روزی دهد!!!!؟
اگر تو مرا خوار کنی چه کسی مرا یاری کند!!!!؟
اگر رسوائی مرا می خواستی عافیتم نمی دادی.
گمان ندارم رد کنی حاجتی را که عمرم را در طلب آن  از تو به سر بردم.
خدایا:اگر به جرم مرا مواخذه کنی به عفوت گیرم.
اگر مواخذه کنی به گناهم به آمرزش تو را باز خواست کنم.
اگر مرا در جهنم افکنی اعلام کنم به اهل آن که از دوستانت بوده ام!!؟
اگر چه کوچک است طاعتم ..حقیقتا امید به تو بزرگ است ..چگونه از درگاه تو دست خالی و محروم برگردم!!؟
مرا پیوند ده به نور عزت فروزنده ات تا تو را بهتر بشناسم و از غیر تو جدا شوم.
                                                                                       "قسمتی از دعای شعبانیه" 
====
پ.ن1-این ماه رجبی هم انگار یه وجب بود و به سرعت برق  و باد به آخر رسید
پ.ن.2-من یکی خوب بلدم با خودم شرط کنم که اینجور بشه و اونجور نشه ولی...من به یه ناظم احتیاج دارم!!؟
پ.ن.3- سرعت نور  300000 کیلومتر بر ثانیه
به قول حافظ:   
                  ماه شعبان منه از دست قدح,کین خورشید  از نظر تا شب عید رمضان خواهد بود
این یکی رو دیگه.....
یا حق

نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


آزمون سه پرسش

جمعه 87 مرداد 4 ساعت 9:32 عصر

روزی فیلسوفی بزرگ که از آشنایان سقراط بود با هیجان به نزد وی آمد و گفت :"سقراط میدانی درمورد یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟"  سقراط در پاسخ گفت: قبل از اینکه  به من چیزی بگویی ,می خواهم آزمون سه پرسش رو بگذرانی!   مرد پرسید سه پرسش؟  سقراط گفت : بله قبل از اینکه تو در مورد شاگرد من صحبت کنی,لحظه ای آنچه قصد گفتنش را داری امتحان کنیم!  اولین پرسش حقیقت است,کاملا مطمئنی آنچه می خواهی به من بگویی حقیقت است ؟   مرد پاسخ داد:" نه,فقط در موردش   شنیده    ام"سقراط گفت:بسیار خب پس واقعا نمی دانی خبر درست است یا نادرست. حالا بیا سوال دوم را بگویم,پرسش خوبی. آنچه می خواهی در مورد شاگرد م بگویی خبر خوبی است؟  مرد پاسخ داد: "نه ,بر عکس"  سقراط ادامه داد: " و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آنچه میخواهی بگویی در مورد شاگردم به من برایم سودمند است؟" مرد پاسخ داد : "نه واقعا.." سقراط نتیجه گیری کرد:" اگر آنچه را که می خواهی به من بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند ..پس چرا اصلا آن را به من می گویی؟
پ .ن 1- این چند وقته بازار حرف وحدیث بین دوستان در موردی..زیاد شده و آدم رو مستاصل می کنه که چه بکنه و چه جور رفتار کنه
پ.ن 2-احتمالا میشه گفت که سقراط فیلسوف بود و با مسائل از دید فلسفی نگاه می کرد و ادم کوچه و بازاری هم انتظاری جز برخورد کوچه بازاری نمی ره
پ.ن3-کاش بشه نشنید ..یا پیچوند ..خیلی سخته
خلاصه :    سر دل هر بنده خدا می داند  در خود نگر و فضولی ابراز مکن

یا حق


نوشته شده توسط : مریم

نظر دوستان [ نظر]


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یاد بود!؟! ..روز وصل یاد بادان یاد باد..
دعوت..
ریخت وپاشهای من..
.....
[عناوین آرشیوشده]