هر کس داشت دنبال جای خنکی می گشت تا از گرما فرار کند و برای لحظه ای استراحت کند. گوشه های ساختمان از جاهایی بود که همه از آن فرار می کردند. علی آقا آمد و همانجا روی زمین خوابید.
خنیدید وگفت: نباید به این جسم خیلی رو داد. نباید زیاد از حد بهش توجه کرد . (شهید علی ماهانی)
=====
...من نمی فهمم این چیزا رو خودت میدونی ..هر چی دیده بینه این دل می کنه یاد..
مشکلمم اساسیه خودم میدونم هر چی بنده خدا سهراب گفت: چشمها را باید شست..... جواب نمیده..
دست من گیر و ازین خرقه سالوس رهان...
نوشته شده توسط : مریم
بابا نان داد.
بابا آب داد.
آن مرد داس دارد.
آن مرد در باران آمد.
اینا رو خیلی نوشتیم و خوندیم..اما....حیف ..که کلاس اول معنی نکردن برامون و ما هم توحساب خام بچگی بابا رو تصور کردیم با یک دست دهنده... و یکی که بایــــد همیشه کار کنه....
فکر می کنم اونی که دست دهنده پدر رو ندید بهتر فهمید که این بابا..باباست...فهمید که:
بابا زندگی داد. بابا آزادگی آورد
آن مرد در باران رفت....
کهکشان احساسم تقدیمتان..
با ازای تنها یک.....
نوشته شده توسط : مریم
و داستان انها عبرت انگیز در میان شما باقی ماند!!!!!!!!
در احوال مومنان پیشین اندیشه کنید,که چگونه درحال آزمایش و امتحان به سر بردند (قوم بنی اسرائیل قبل از موسی (ع)).آیا بیش از همه مشکلات بر دوش آنها نبود و بیش از همه در سختی و تنگنا قرار نداشتند . فرعونهای زمان آنها را به بردگی کشیدند و همواره بدترین شکنجه ها را به آنها واردمیکردند و انواع تلخی ها را به کامشان می ریختند.نه راهی برای سرپیچی بود نه چاره ای که از خود دفاع کنند ,تا آنکه خدای سبحان جد صبر ایشان را دید که از محبت او مکرهات را تحمل می کنند (اینکه تو ذهنشون دنبال یه ملجا بودند)آنان را از تنگناهای بلا و سختی نجات داد.ان هنگامی بود که وحدت اجتماعی داشتند و خواسته های آنان یکی,قلبهای آنان یکسان,دستها مددکار یکدیگر و..و درین حال بود که ذلت آنان به عزت ,ترس آنان به امنیت و رهبر و پیشوای دنیا شدند...پس به پایان کارآنها نیز بنگرید ! در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند و به حبها و گروه ها پیوستند....خداوندلباس کرامت خود را از تنشان در آورد و شعبه شعبه شدند....و داستان انها عبرت انگیز در میان شما باقی ماند
قسمتی از خطبه قاصعه/نهج البلاغه
======
پ.ن-1 چند سال قبل انقلاب اینجور که میگن عین قوم بنی اسرائیل قبل موسی بودیم-الان قوم بنی اسرائیل زمان موسی نشدیم آیا
پ.ن-2امروزه روز زیادمی شنویم گروه فلان ,حزب الان.ائتلاف بهمان..نمیدونم باید چه انتظار داشت حالا؟
پ.ن-3کی به اون وحدت می رسیم که موسی ما هم بیاد و ملوکا حکام بشیم؟
پ.ن-4برداشت آزاد بود
پ.ن-5 خوش باشین
نوشته شده توسط : مریم
امروز داشتم به حرف یکی از دوستان فکر می کردم که می گفت وبلاگتون مطالب مربوط به رشتتون رو بزارین و ازین حرفها..بعد اومدم هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید که خدایا من چه جور می تونم این کار رو کنم. منی که درس رو تا پاس شد بعد جلسه کلهم پاکش می کنم از ذهنم ..اصلا به جایی نرسیدم. بعد به فکر کار و اینا افتادم و دیدم که قربونش برم این درس خوندنه زیاد اونجام فایده نداره که صد البته تنها اهرم قوی در پیدا کردن کار داشتن بندهای سه گانه پ (پول-پارتی-پررویی) هسته ..خب یه جورایی فکر کردم ضرر بزرگیه چند سال عمرت رو بری بزاری بعد هم قرار باشه یه تابلو باشه که ایشالا فقط به درد قاب دیوار نخوره....نمی دونم من که تو فکر موندم..ولی خب درسهای جانبیش هست که تو زندگی به درد خواهد خورد..و اون اندیشه هاست که یاد ادم می مونه نه فرمول ها
======
از آن روزى که آرمسترانگ اولین قدمها را روى ماه گذاشت تا به امروزه هر جا سخن از آن حادثه تاریخى به میان آمده همه مىخواهند بدانند او در آن لحظه چه دیده و چه گفته است و هزاران نفر آرزو کردهاند اى کاش جاى او بودند و آنچه را که او دیده، ولى آرمسترانگ خود از آنچه شنیده بود، مبهوت ماند تا جایى که از لذت مىدیدند آنگونه دیدهها چشم فرو بست و به دنبال شنیده گرانبهاى خود رفت اولین انسانى که قدم بر روى ماه گذاشت نیل آرمسترانگ بود..و اسلام آورد.. تغییر مذهب او پس از آنکه فهمید صداى عجیبى که به هنگام قدم نهادن بر ماه شنیده صداى «اذان» بوده است که مسلمانان در وقت دعوت به نماز ادا مىکنند وقتى براى اولین بار او صدا را شنید فکر کرد که گوشهایش چیز دیگرى شنیده و از این تجربهاى که برایش پیش آمده بود، فوقالعاده متعجب شد به هنگام بازگشت از سفر فضایى و سفر به کشورهاى مختلف جهان یکى از جاهایى که مورد بازدید آرمسترانگ قرار گرفت، پایتخت مصر، شهر قاهره بود که مجددا آرمسترانگ همان صدا را با همان کیفیت که در ماه شنیده بود شنید و وقتى که از یکى از مصریانى که او را همراهى مىکرد درباره صداى مورد نظر پرسید به او گفته شد که این صداى اذان است که مسلمانان به هنگام دعوت به نماز مىگویند او کاملا مبهوت شده بود چون این دقیقا همان صدایى بود که عینا در ماه در از بین شکاف بزرگی شنیده است پس از این اتفاق بود که آرمسترانگ تصمیم گرفت درباره مذهب چیزهایى یاد بگیرد و سرانجام اسلام را پذیرفت نتیجه این اقدام (پذیرفتن اسلام) آرمسترانگ شغلش را از دست داد ولی خدا رو پیدا کرد اون هم با علم و یقین (کلاس نجوم-)
نوشته شده توسط : مریم
چقدر خوبه آدم بی حساب باشه با همه..همینجور که مامان داشت تو آشپزخونه غذا می پخت هم زمان چایی برام آورد که من به کار خودم به رسم و...به این جمله فکر کردم بعد اومدم و به خودم گفتم بیام ازکوه معلومات خودم استفاده کنم حتما بالاخره میشه تخمین زد .ما که فیزیکی هستیم از دید ما مسائل همگی با تبدیل شدن به فرمولهای ریاضی و..قابل حل هستن...بنابراین با احترام و پوزش از همه مادر ها و مامان گل خودم چون دوست داریم حاب کتابامون همیشه روشن باشه ها!!(از قدیم گفتن حساب حساب..مامان هم جای خود..): حقوق روزانه کارگری که خونه رو تمیز می کنه و ظرف ها رو می شویه×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق روزانه پرستار کودک×تعداد روزها از زمان تولد تا 7سالگی+حقوق روازنه یه معلم سرخونه×تعداد روزها از کلاس اول تا حداقل پنجم ابتدایی+حداقل حقوق آشپز رستوران×تعداد روزها از زمان تولد تا زمان ازدواج+حداقل حقوق حسابدار /مدیر مالی و مسئول خرید یه شرکت که خیلی هم باید مسئولیت پذیر باشهو با حساب کتاب×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق یه مئول دلسوز بهداشت و... ×تعداد روزها از زمان تولد تاازدواج+حداقل حقوق مدیر امور تربیتی یا معلم پرورشی×تعداد روزها از زمان تولد تا ازدواج+حداقل حقوق یه خدمتکار آماده پذیرایی از مهمانهای شما×تعداد روزها از زمانی که دوست و آشنا حالیمون شد تا ازدواج+حداقل حقوق یه پرستار تمام وقت×به تعداد تمام روزهاو شبهایی که تب کردی مریض شدی و حتی یه اخ گفتی از کودکی تا ازدواج+حداقل حقوق یه مشاور و روانشناس زبده ×تعداد بارهایی که حرف تو دلت نشست و گوش شنوایی بهتر از اون نبود از زمانی که حرف تو دلت نشست تا ادواج+حداقل 4لیوان شیر ×تعداد روزهای که شیر خوردید +مدت زمان حمل و نگهداری یه بار حداقل 1 کیلیویی +.....= ؟
..اگه ضعیف ترین افراد رو هم تو این حرفه ها انتخاب کنیم باز باید حداقل حقوقی پرداخت بشه...بر عشق ومحبت مادر که نمی شود قیمت گذاشت ولی از همه که بگذریم باور دارم که من یکی حسابم حسابی بالا زده . اینو شاید واسه خودم نوشته باشم که همیشه حالیم باشه یه ذره حتی یه ذره از محبتاش رو نتونسته و نمی تونم جبران کنم فقط می تونم بگم مادر بهشت خداوند حقیقتا حق شماست.
خانه روح انگیز است /خانه مادرم از عشق و صفا لبریز است /یه طرف سفره ای از عاطفه ها پهن شده /مادرم هفت سینی چیده از خوبی ها /ساختن ..سوختن ..ادگی و..سایه عشق..سوسن و سنبل و یه سینه پر از سبزی ها..در کنار سفره هفت سینش هست یه تنگ بلور که پر از دریاهاست...
نوشته شده توسط : مریم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ